سوررئال یا سوررئالیسم را بهتر بشناسیم
واقعگرايي يا سوررئاليسم (به انگليسي: Surrealism) يکي از جنبشهاي هنري قرن بيستم است. سوررئاليسم به معني گرايش به ماوراي واقعيت يا واقعيت برتر است. زماني که دادائيسم در حال از بين رفتن بود، پيروان آن به دور آندره برتون که خود نيز زماني از دادائيستها بود گرد آمدند و طرح مکتب جديدي را پي ريزي کردند. اين شيوه در سال 1922 به طور رسمي از فرانسه آغاز شد و فراواقعگرايي ناميده شد. اين مکتب بازتاب نابسامانيها و آشفتگي هاي قرن بيستم است.
اين جنبش در عمل با انتشار مجله انقلاب فراواقعگرا توسط برتون آغاز شد. سالوادور دالي، رنه ماگريت و لويي آراگون از جمله سوررئاليستهاي مشهور هستند.
اصول فراواقعگرايي ويرايشسوررئاليسم با جايگزيني مفهوم واقعيت برتر به جاي عصيان و نفي موجود در دادائيسم شکل گرفت.
این جنبش در عمل با انتشار مجلهٔ انقلاب فراواقعگرا توسط برتون آغاز شد. سالوادور دالی، رنه ماگریت و لویی آراگون از جمله سوررئالیستهای مشهور هستند.
«سوررئاليسم مشکل پر توقعي است که فقط عضويت دربست و پيروي کامل را ميپذيرد»
اين مسلک در حوزههاي مختلف فلسفي رويکردهاي زير را اختيار کردهاست:
فلسفه علمي که همان رويکرد فرويد به روانکاوي است.
فلسفه اخلاقي که با هرگونه قرارداد مخالف است.
فلسفه اجتماعي که ميخواهد با ايجاد انقلاب سوررئاليستي بشريت را آزاد کند.
به عقيده اين گروه هر چيز که در مغز انسان مي گذرد (در صورتي که پيش از تفکر يادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهاي خود به خودي (که بدون اختيار از دهان بيرون مي آيد) و همچنين رويا جزء مواد اوليه سورئاليسم به شمار مي رود.
سورئاليست ها مي گويند بسياري از تصورات و تخيلات و انديشه هاي آدمي هست که انسان بر اثر مقيد بودن به قيد اخلاقي و اجتماعي و سياسي و رسوم و عادات از بيان آنها خودداري مي کند و اين تصورات را به اعماق ضمير پنهان خويش مي راند.
اين قبيل افکار و انديشه ها و آرزوها غالباً در خواب و رويا و در شوخي ها و حرف هايي که از زبان انسان مي پرد تجلي مي کند و سورئاليستم طرفدار بيان صادقانه و صريح اين قبيل افکار و تصورات و اوهام و آرزوها است.
سورئاليست ها فعاليت اصيل انسان را همان فعاليت رويا مانند نداي دروني دنياي ناخودآگاه مي دانند.
سورئاليسم در سينما و عکاسی
دوران شکل گيري سورئاليسم تقريبا با اولين موفقيتهاي سينماي صامت همزمان است. با گسترش سينما در قرن 20 م بسياري از سورئاليست ها ، رسانه اي آرماني يافتند که مي توانستند با آن دنياهاي ديگر راکاوش کنند.
اعتقاد سورئاليستها:
سينما را شيوه ي بيان شورانگيزي مي شمردند؛ وسيله انصراف خاطر يا “شگفتي آفرين” با نيروي تاثير گذاري که مي توانند فرد را براي لحظاتي از زندگي شخصي خود جدا کنند.
از اين رو سورئاليستها به صورت غير عادي به سينما مي رفتند: آنها وارد يک سالن سينما مي شدند و بدون توجه به دنباله و پايان فيلم بيرون مي آمدند و به سراغ سالن ديگر مي رفتند ، از فيلمي به فيلم ديگر بي انکه کوچکترين توجهي به سناريو فيلم داشته باشند و تنها به تصويرهايي توجه داشتند که جدا از زمينه ي رواييشان بهانه اي مي شد براي رويا و ساختارهاي خيالي.
آنها در ساخت فيلم نيز از مونتاژ براي ايجاد فضاي سورئال استفاده مي کردند. چرا که مونتاژ فيلم امکان مي دهد که زمان و مکان را به کلي زير رو کنند و واقعيت و خيال را در نمايشي محسوس در آميزند. من ري، هانس ريشتر، فرانسيس پيکابيا هنرمنداني بودند که با رويکرد سورئاليستي به تجربه گرايي در فيلم پرداختند. و رنه کلر و بونوئل نيز هر دو کارشان را با همکاري سورئاليستها آغاز کردند.
لوئيس بونوئل و سالوادور دالي در 1928 با همکاري هم فيلم ” سگ آندلسي” را ساختند که يک فيلم سورئاليستي تمام عيار محسوب مي شود. مثلا در يکي از سکانس ها:ابري از برابر ماه مي گذرد و در پلان بعد تيغي چشمي را در مي آورد. يا در سکانسي ديگر از اين فيلم: مرد جوان دهان خود را از چهره اش جدا مي کند و کف دستش مي گيرد.زن از اين عمل ناراحت مي شود و موهاي زير بغل خود را مي نگرد؛ مويي وجود ندارد، سپس مبهوت مي شود چون موها مانند ريش بر چهره مرد است . يا نمايي از فيلم که خرهاي مرده بر روي پيانوها خودنمايي مي کنند. و دستي که از آن مورچه بيرون مي آيد!
از ديگر فيلمها بونوئل ، اين سينما گر شاعر: عصر طلايي ، فراموش شدگان، سرزمين بي نان، ملک الموت و …
بطور کلي مي توان گفت : سورئاليست ها در فن سينما توگرافي ، مجموعه اي از وسائل را پيدا مي کنند که مخصوصا مي تواند بازگوي روياها و اشتياق و فعاليتهاي ضمير ناخودآگاه باشد. يک فيلم سورئاليستي از طريق ذهن بر عواطف تاثير مي گذارد و فرد را از ضمير آگاه به ضمير ناخودآگاه مي برد. اگر جنبش سورئاليسم به خودي خود عمر کوتاهي داشتف تاثيرش هنوز کاهش نيافته است . اين جنبش به خودي خود يک چيز است. و حساسيتي که آنرا ايجاد کرد و هنوز ادامه دارد کاملا چيز ديگري است
“وقتي کودک بودم، مانند يک کودک سخن گفتم . مانند يک کودک فهميدم. مانند يک کودک فکر کردم.
اما وقتي مرد شدم، چيزهاي کودکانه را کنار گذاشتم. ”
فيلمنامه سگ آندلسي Un Chien Andalou
چيزي که امروز در دنياي عکاسي شاهد آن هستيم به تصوير کشيده شدن سورئاليسم توسط دوربين عکاسي است. در هم آميختگي واقعيت و توهم.
آنچه بيش از هر چيز روش سوررئاليستي را مشخص مي کند نوعي آزادي مطلق در شکل و محتوا است که سوررئاليست ها از آن با عنوان : نوشتار و بيان اتوماتيک يا خود کار نام مي برند.و يا شايد تقليدي آگاهانه از تابلوهاي نقاشي دالي و ديگر نقاشان سورئاليست. شايد به جرات بتوان گفت سورئاليسم بيشتر حرکتي تجسمي است تا ادبي، نفي واقعيت از خلال دگرگون کردن تصوير و بهم ريختگي عناصر تجسمي.
و شايد بتوان ادعا کرد که بزرگترين دستاورد سورئاليسم گسترش ديدگاه هاي فرويدي در تصاوير بود و از اين طريق راه بر گرايش هاي نمادين، ذهن گرايانه و تفسيري ازفرا واقعيت گشود.
هنرمندان سورئاليست، که بيشتر بر جنبههاي ناخودآگاه ضمير انسان تاکيد داشتند، با ابداع تکنيکهاي بازتوليد مکانيسم رويا، تئوري تداعي آزاد را معرفي کردند. در روش تداعي آزاد فرد بدون دخالت سانسوري که در ضمير خود آگاهش وجود دارد، بدون اينکه فکر کند، هرچه به ذهنش ميرسد بيان ميکند. آنها معتقد بودند هنرمند زماني بايد به خلق اثر هنري بپردازد که از قيد و بند تعقل و خودآگاهي آزاد باشد و چيزي فراتر از واقعيتهاي دنياي پيرامون خود خلق کند. آنها با الهام از آثار ژرژيو دو چيريکو، که به اتفاق آرا به عنوان بنيانگذار زيبايي شناسي سورئاليسم شناخته شده بود، سعي کردند از تاثير ضمير خودآگاه و دخالت اراده در خلق آثار هنري بکاهند.
تکنيکهايي مثل فروتاژ و کولاژ که مکس ارنست از آنها استفاده ميکرد، طرحهاي اتوماتيک آندره مانسون و ريوگرافهاي (تصاوير اشعه اي) من ري، اولين نمونه از آثار هنري هستند که به اين شيوه خلق شده اند. اندکي بعد، ميرو، ماگريت و دالي، با کنار هم قرار دادن المانهاي ناهماهنگ، موفق شدند تصاويري رويا مانند بسازند.
لين نمايشگاه اين گروه، در سال 1925 در پاريس برگزار شد. اين جنبش در جهت دستيابي به شهرت جهاني، موفق شد در سال 1936، نمايشگاههايي در لندن و نيويورک، و پس از آن در سال 1937 در توکيو و در سال 1938 در پاريس برگزار کند. با شروع جنگ، عده زيادي از اين گروه رهسپار ايالات متحده شدند و همين امر باعث بيشتر شدن نام و آوازه آنها شد. به همين دليل است که، سورئاليسم تا حد زيادي بر هنر آمريکا تاثير گذاشته است. به عنوان مثال، روش اتوماتيسم، مبناي آثار جکسون پولاک و نقاشي اکشن قرار گرفت و علاقه سورئاليستها به اشياي حقيقي دنياي پيرامون، پيش زمينه هنر پاپ شد.
سورئاليسم جنبشي بود که طي بيش از چهل سال، از زمان پيدايش سبکهاي جديد اوايل قرن بيستم تا زمان ظهور جريانهاي جديد دهه 1960، شکل گرفت. علاوه بر تاثيري که سورئاليسم بر نقاشي آمريکا و هنر پاپ داشت، اين سبک در دهه 1960 در پس موج جديد ديگري در اروپا قرار گرفت ودر همين زمان، سبک رئاليسم جديد ظاهر شد.
عکاسی از واقعگراترین و سادهترین هنرهای بازنماییکننده است که تهدیدات سورئالیستی را برای تصاحبکنندگان حساسیتهای مدرن به مرحلهی اجرا در آورد و رقیبی همچون نقاشی را از دور خارج کرده بود بهطوری که دیگر هر شی در آن یک نسخهی اصل دستساز و منحصر به فرد نبود. مسئلهی دیگر مهارت تکنیکی و متریال بود که کاملا حساب شده و غیر دیالکتیکی بهنظر می آمد.نقاشی کم کم فاصله خود را از ایده بحث برانگیز سورئالیسم مبنی بر از بین بردن مرز میان هنر و زندگی روزمره اشیا و اتفاقات حفظ می کرد که سورئالیسم در نقاشی تنها توانست محتویات یک جهان رویایی محقر را نشان میدهد دهد.
سونتاگ معتقد بود که اشتباه سورئالیست آنجا بود که تصور میکردند امر سورئال چیزی جهان شمول و در نتیجه مربوط به حوزه روانشناسی است حال آنکه در واقعیت تبدیل به محلیترین، قومیترین، طبقاتیترین، تاریخدارترین چیزها شد.اولین نمونههای عکاسی سورئالیستی همگام با پرسه زدنهای عکاسان در خیابانهای لندن و پاریس و نیویورک در دهه ۱۸۵۰ شروع شد که لحظاتی از زمان از دست رفته و حالات و رسوم از میان رفته امروز برای ما، سورئالیستیتر از تمام عکسهایی هستند که با دستکاری فنی حالت انتزاعی یا شاعرانه پیدا کردند.سورئالیستها که در مقام فرویدیهای وفادار محتویات ضمیر ناخودآگاه را بی زمان و جهان شمول می دانستند و با این گمان که تصاویرشان از ضمیر ناخودآگاهشان سرچشمه میگیرد.آنچه یک عکس را سورئال میکند حالت تاثربرانگیز آن به منزله پیامی از گذشته و صحت اشارتهای عینیاش درباره طبقات اجتماعی است.(مجله تندیس)
عکاسی تنها هنری است که ذاتا سورئال است ولی سرنوشتی مشابه جنبش سورئالیسم ندارد و آثار ابداعی عکاسان این سبک امروزه به عنوان رویدادهای حاشیهای تاریخ عکاسی شناخته می شوند. عکاسی سورئالیستی با استفاده از قواعد تزیینیای که سورئالیسم در دیگر هنرها به کار بسته بود به شیوه تصنعی برای عکاسی پرتره بدل شد.
سورئالیسم در قلب کار عکاسی قرار دارد، در نمایش یک نسخهی بدل از جهان، خلق یک واقعیت درجه دو که نمایشیتر از آن چیزی است که دیده میشود.سورئالیسم همیشه مشتاق اتفاقات ناگهانی بود و از چیزهای نابهنجار و ناخوانده استقبال میکرد. عکسها برخلاف اشیای هنری به همکاری نیمه جادویی، نیمه تصادفی میان عکاس و موضوع وابسته است، واسطهی این همکاری هم ماشین ایست که تا حد امکان ساده و خودکار شده است. جعبهی جادویی که بیتجربگی را جبران و معصومیت را پاداش می دهد.
عکاسی در مقام مستند نگاری اجتماعی اساسا ابزاری بود در خدمت طبقه متوسط که کنجکاوی و بیتفاوتی هم زمانش را در مواجه با سوژهها انسانگرایی میدانست.عکاسی همچنان یک هدف دارد : برملا کردن حقیقتی پنهان، حفظ گذشتهای رو به فنا ( که این حقیقت پنهان همان گذشتهی رو به فناست.عکاسانی که کارشان را با حساسیتهای شهری شروع کرده بودند به سرعت فهمیدند که طبیعت هم به اندازه شهر، و هم روستا به اندازه زاغهنشینهای شهری غریب و اگزوتیکاند.عکاسی حرفهای از آغاز ابزاری برای سرک کشیدن در طبقات اجتماعی بود و اغلب عکاسان در کنار تصاویر فلاکت زده تهی دستان همواره عکسهایی از مشاهیر، مد و تبلیغات و بدن برهنهها داشتند.(مجل تندیس)
چند عکاس معروف سبک سوررئال عبارتند از:
Man Ray – Salvador Dalli – Hans Bellmer – Erik – Dorra Maae – Jerry
متن فوق العاده و اطلاعات خیلی کامل بود. با تشکر از شما
خواهش میکنم خانم!
خوشحالیم دوست داشتید